پانيذپانيذ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

پرنسس کوچولوی من

روزهای بارانی

1391/6/6 2:44
نویسنده : مامان
168 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم سلام

این روزها خیلی شیطون تر از قبل شدی وقتی قاشق سوپ طرف دهانت میارم فوت می کنی و همه سوپ به بیرون می پاشی، سرسری می کنی، وقتی چیزی به دستت می دهم اگر جدید باشه یه دفعه ذوق می کنی و می خندی، قهقهه

الان چند روز که یادم میره قطره آهنت را بدم آخه مهمان داشتیم بیرون رفتیم و خلاصه سرمون خیلی شلوغ بود.

مامان جون، فردا خیلی زود باید سرکار برم امتحانات پایان ترم شروع شده و مسئول جلسه ساعت اول منم می خواستم شب زود بخوابم ولی نتونستم یعنی خوابم نبرد الان ساعت دقیقا ٢:٣٠ شب و من هنوز بیدارم و برای تو وروجک مطلب می نویسم 

مامان جون و باباجون هنوز هم پیش دایی امیرند و  تو را پیش مامانی میذارم و میرم سرکار ولی نمی دونم فردا کجا بذارمت آخه خاله مهسا هم اومده ای کاش خودت زبون داشتی و می گفتی دوست داری کجا بری متفکر

  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)