بدون عنوان
امروز خيلي دلم برات تنگ شده گلم وقتي صبح مي خواستم بذارمت پيش مامان جون خواب بودي
نميدونم هروقت خوابي از تو جدا ميشم احساس مي کنم خيلي وقت نديدمت مخصوصا امروز اصلا دوست نداشتي از من جدا بشي
همش شير مي خوردي من و بابا احسانت هم لباس پوشيده منتظر بوديم کي شيرخوردنت تمام ميشه تابريم سر کار آخر بار هم خواب بودي که ازت جدا شدم عسلم
عزيزم اين چند روز سخت سرما خوردي به خاطر دارويي که مي خوري برنامه خوابت بهم خورده و شبها تا ساعت 1 بيداري و خوابت نمي بره دوست داري بازي کنيولي جالب اينکه وقتي مي خواهيم با سرم بينيت را شستشو بديم مثل آدم بزرگا ميشيني و سرت را بالا نگه ميداري واز اين کار لذت ميبري قربونت برم
راستي صداي جوجو را هم ياد گرفتي پانيذ جان جوجو چي ميگه جي جي جي
وقتي بهت ميگيم آفرين براي خودت دست مي زني و مي خندي
دست زدن عزيزم خودت ياد گرفتي يه روز که داشتيم مي رفتيم صحرا ذرت بخوريم تا باباجون ماشين روشن کرد موسيقي از ضبط ماشين پخش شد
شروع کردي به دست زدن البته اون موقع من پيشت نبودم مادربزرگها و پدربزرگها شاهد شيرين کاريت بودند و کلي هم بهت ذوق کرده بودند
براي خودت شعر هم مي خوني ميگي ده ده ده اااا
دوست دارم