پانيذپانيذ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 15 روز سن داره

پرنسس کوچولوی من

باران و بازهم باران

1391/9/20 14:30
نویسنده : مامان
139 بازدید
اشتراک گذاری

امروز خیلی خستمه نازنینم

بعد از یک هفته مرخصی دوباره به سرکار برگشتم این چند روز خیلی بهمون سخت گذشت دوست ندارم هیچ وقت همچین روزهایی نه برای تو، نه برای خودم ونه برای بابا احسان تکرار بشه 

روز سه شنبه هفته پیش برای بار چهارم به تهران بردمت تا حال و هوایی عوض کنیم خیلی وقت بود که دایی امیر ندیده بودیم دلمون براش تنگ شده بود.niniweblog.com باران سختی می بارید و تقریبا میشه گفت از اول تهران تا خونه دایی ٥ ساعت طول کشید اونم فقط به خاطر ترافیک و آب گرفتگی خیابانها بود

توی راه خیلی اذیت شدی همش توی ماشین غر می زدی و دوست داشتی راه بریniniweblog.com خلاصه با مامان جون هر کاری که از دستمون بر می اومد انجام دادیم تا رسیدن به خونه سرگرم بشی  

شب اول به عروسی رفتیم که باز هم توی ترافیک موندیم شب پنجشنبه خونه عموي مامان جون بوديم جمعه هم ناهار فرحزاد بوديمniniweblog.com

روز شنبه که مي خواستيم برگرديم دايي امير مريض شد وقتي شب به خونه رسيديم ديديم بله شما هم تب کرديniniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)