سرچشمه محلات
جمعه اين هفته ساعت پنج و نيم صبح بيدار شديم و به سرچشمه محلات رفتيم البته من و بابا فکر مي کرديم که شما بيدار نميشي ولي همين که ما بلند شديم شما هم مثل آدم بزرگا بلند شدي زودتر از مامان و بابا آماده شدي تازه عروسک مورد علاقه ات را هم دست گرفتي هي پشت سر هم ميگفتي دَ دَ دَ
وقتي راه افتاديم اومدي تو بغلم شير خوردي و خوابيدي تا اونجا خواب بودي کنار حوض اصلي پارک سرچشمه نشستيم بعد صبحانه خورديم که واقعا بهمون چسبيد بعد با بابا احسان رفتيم دور بزنيم کنار گلها ازت عکس گرفتيم ولي من خيلي ميترسيدم زنبورها نيشت بزنند ازت پرسيدم زنبور چي ميگه شماهم با خنده گفتي ويژ ويژ ويژ
وقتي برگشتيم عمه الهام هم اومده بود من برات غذا کشيدم ولي دو تا قاشق بيشتر نخوردي حواست به پرنده اي بود که صاحبش با خودش به پارک آورده بود شما بهش ميگفتي جو جو جيک جيک يعني جو جو جيک جيک کن ولي پرنده انگار خواب بود وهيچ عکس العملي نشون نداد آخرش اصرار زياد شما باعث شد که صاحبش تکونش بده و پرنده جيک جيک کنه بعد از اينکه پرنده بيچاره کمي خواند توي بغل مامان خوابت برد.
بعد از ناهار شما بيدار شدي و باهم به نمايشگاه گل وگياه رفتيم اونجا رو خيلي دوست داشتي دائما از در نمايشگاه ميرفتي بيرون دوباره ميومدي تو و يه دوري بين گلها ميزدي به ما نگاه ميکردي و ميخنديدي اين کار را چند بار انجام دادي
بعد از اينکه يه باره ديگه برات غذا کشيدم ولي باز هم نخوردي با عمه الهام سه تايي رفتيم دور بزنيم به يه سري پله که خيلي زياد بودند رسيديم شما از هيجان تعدا زياد پله ها دستهايت را بالا بردي (آخه شما خيلي بالا رفتن از پله را دوست داري) يه دفعه صداي موسيقي که از نمايشگاه پخش مي شد را شنيدي و شروع کردي به رقصيدن. موقع برگشتن دست يه بچه پفک ديدي و گريه کردي که به به ميخواي ماماني را خيلي ناراحت کردي چون غير از صبحانه و کيک هيچي نخوردي حالا هم پفک ميخواي منم دلم طاقت نياورد بغلت کردم و براي شما از سوپري يه بيسکويت ساده خريدم آخه عزيزم پفک براي شما ضرر داره ببخشيد که گولت زدم
يه بوس دو بووس هزازتا بوووووووووووووووووس براي دختر ملوس
برخي از کلمات شما
برو بوُ
بپوش بوو
آب اَپ
عزيزم عزيز