تجربه مامان مهشيد
نازنين من
اين روزها دانشگاه خيلي خلوت چون هنوز تمامي نمرات دانشجويان ثبت نشده و بيشتر وقتمون سر کار تقريبا به بطالت و سرگرمي هاي مختلف ميگذره ولي گاهي خواندن رمان ميتونه تا اندازه اي از اين اتلاف وقت جلوگيري کنه و گاهي هم آموزنده باشه امروز رماني را مي خوندم که نکته آموزنده اي برايم داشت در اون مادري، تند خوئي و کلا ناراحتي خود را به خاطر فرزندانش سرکوب مي کرد دقيقا جملات کتاب به اين صورت است:
« يک نگاه تعجب آميز يا خيره از جانب شماها وقتي که کلمه اي تند و نامناسب از دهان من خارج مي شد بيشتر از هر حرف و پاسخي مي توانست من را تنبيه کند و آن عشق و احترام و اطمينان بچه هايم، شيرين ترين پاداش ها براي اين سعي و کوشش هايم بود.»
و دقيقا همچين موضوعي براي من هم اتفاق افتاده گاهي اوقات که از دست شما يا هر موضوع ديگري ناراحت مي شوم نگاه متعجب و کودکانه ات به من آرامش مي بخشد ولي اي کاش نگاه تسخير کننده تو هميشه و همه جا به خصوص سرکار با من بود تا بتوانم خشم خودمو کنترل کنم ولي از امروز تصميم گرفتم هر وقت عصباني شدم چشمانت را مجسم کنم و اين جملات رمان را بخاطر بياورم
توت فرنگي توت سرنگي
فردا سردا
تمساح تسماح