پانيذپانيذ، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

پرنسس کوچولوی من

تجربه مامان مهشيد

1393/4/31 14:14
نویسنده : مامان
273 بازدید
اشتراک گذاری

نازنين من

اين روزها دانشگاه خيلي خلوت چون هنوز تمامي نمرات دانشجويان ثبت نشده و بيشتر وقتمون سر کار تقريبا به بطالت و سرگرمي هاي مختلف ميگذره ولي گاهي خواندن رمان ميتونه تا اندازه اي از اين اتلاف وقت جلوگيري کنه و گاهي هم آموزنده باشه امروز رماني را مي خوندم که نکته آموزنده اي برايم داشت در اون مادري، تند خوئي و کلا ناراحتي خود را به خاطر فرزندانش سرکوب مي کرد دقيقا جملات کتاب به اين صورت است:

« يک نگاه تعجب آميز يا خيره از جانب شماها وقتي که کلمه اي تند و نامناسب از دهان من خارج مي شد بيشتر از هر حرف و پاسخي مي توانست من را تنبيه کند و آن عشق و احترام و اطمينان بچه هايم، شيرين ترين پاداش ها براي اين سعي و کوشش هايم بود.»

 و دقيقا همچين موضوعي براي من هم اتفاق افتاده گاهي اوقات که از دست شما يا هر موضوع ديگري ناراحت مي شوم نگاه متعجب و کودکانه ات به من آرامش مي بخشد ولي اي کاش نگاه تسخير کننده تو هميشه و همه جا به خصوص سرکار با من بود تا بتوانم خشم خودمو کنترل کنم ولي از امروز تصميم گرفتم هر وقت عصباني شدم چشمانت را مجسم کنم و اين جملات رمان را بخاطر بياورم

توت فرنگي                               توت سرنگي

فردا                                         سردا

تمساح                                    تسماح

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان پریسا و بابا مهرداد
1 مرداد 93 10:02
تاب تای عباسی .. خدا منو نندازی به به چه دخمل ملوسی زنده باشی عزیزم وبلاگ قشنگی دارید دوست خوبم به منم سر بزنید خوشحال میشم